صدا میکنم " تــــــــــــو " را...
این " جانی " که میگویی
جانم را میگیرد...!
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
موقعی که نیستی....
دمار از روزگارم در می آورد...
مدتی است دیگر از تهِ دل نمیخندم
فقط لب هایم
نقشی به نام لبخند را بازی میکنند
تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد
در دنیا فقط 3 نفر هستند که بدون هیچ چشمداشت و منتی
و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را برطرف میکنند،
پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش میکنی،
مواظب باش که از دستش ندهی

کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به خیانتکاری چون تو دیگر هرگز اعتماد نخواهم کرد
رگم را بخاطرش میزدم بی معرفت ازبغلم رد شد گفت:فقر چه کارهایی نمیکند...
سخن بی تومگرجای شنیدن دارد؟
نفسم بی توکجا نای دمیدن دارد؟
علت کوری یعقوب نبی معلوم است،
شهر بی دوست مگر ارزش دیدن دارد

درخت دلتنگ تبر شد
وقتی پرنده ها سیم های برق را
به شاخه هایش ترجیح دادند
هـــر که به سویی میرود
مـن در پاکت فقط یک نخ سیگار دارم
کبریت هم که هست
حال هر مسیری را میتوان به سمت تو
پرسه زد..
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم !